جدول جو
جدول جو

معنی مصاهرت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مصاهرت کردن
داماد شدن، بدامادی برگزیدن داماد کردن: از امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه - السلام است که از او ترسیدند دشمنان خدای... وز خلق رسول علیه السلام مراو را گزید ومر او را بخویشتن کشید چه بدانچ با او مصاهرت کرد تا امروز فرزندان او فرزندان رسول اند و چه مر او را وصی خویش بغدیر خم وهمگنان را بولایت او اشارت کرد، خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصابرت کردن
تصویر مصابرت کردن
شکیبیدن شکیبایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
کوچیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید
فرهنگ لغت هوشیار
ناییدن نازیدن به خود بالیدن فخر کردن نازیدن: فصحای عرب بقصاید سبعیات مفاخرت و مباهات میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
گادن، انجام دادن، سرپرستی کردن کاری را بنفسه انجام دادن، جماع کردن: با زنان مباشرت کنید هر گونه که خواهید، نظارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پشتکار داشتن، برد باری کردن، پیشی گرفتن پیوسته در کاری بودن مداومت کردن، پیش گرفتن، تحمل رنج کردن: مدت سه شبانروز بر محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
دیدن مشاهده کردن: ... تا آنجا آید و مشاهدت کند که چگونه پادشاه است بلطافت سخن و ذلاقت زبان
فرهنگ لغت هوشیار
باز گرفتن، تاوان گرفتن، باز خو است کردن تاوان گرفتن جریمه کردن، مطالبه کردن مواخذه کردن: احسان پادشاه آنست که بر مردم بهانه نگیرد و منقصتها نجویند و مصادره نکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاخرت کردن
تصویر مفاخرت کردن
فخر کردن بخود بالیدن: (فصحای عرب بقصاید سبعیات مفاخره و مباهات میکردند) (لباب الالباب. نف. 7)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
فرواییدن فرا رفتن فاتوریدن بنه بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
Emigrate, Migrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
эмигрировать , мигрировать
دیکشنری فارسی به روسی
емігрувати , мігрувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
प्रवास करना , प्रवास करना
دیکشنری فارسی به هندی
অভিবাসন করা , অভিবাসন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
شستن شستشو دادن شستن: امام خواجه که بودش سر نماز دراز بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد. (حافظ 90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصارت کردن
تصویر قصارت کردن
شستن، شستشو دادن، برای مثال امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ - ۲۷۲ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید